78 روز از آن حادثه تلخ میگذرد؛ روزی که نازنین کوچولو همراه خانوادهاش به پارکی در شهرستان شاهرود رفت و با دخترعمههایش روی چمن پارک مشغول بازی شد اما سیمهای بدون روکش برق که از پای چراغ برق بیرون زده بود باعث حادثهای شد که او را بهکما برد.
حالا نازنین و خانوادهاش چند هفتهای است در خانهای در مرکز تهران که شورای شهر شاهرود در اختیارشان قرار داده، به سر میبرند چرا که پزشکان از آنها خواسته بودند در پایتخت بمانند تا مراحل درمان دخترشان تکمیل شود. در این مدت با تلاش پزشکان نازنین از کما درآمده و پدر و مادرش معتقدند که خدا دخترشان را دوباره به آنها هدیه داده است.
نازنین هر روز با پدر و مادرش به گفتاردرمانی و فیزیوتراپی میرود. او کسی را نمیشناسد و رفتارهایش عادی نیست؛ گاهی میخندد و گاهی گریه میکند؛ هیچ کنترلی ندارد، فقط با چشمان معصومش اطراف را با دقت نگاه میکند و شاید هنوز هم نمیداند که آن شب در پارک چه حادثهای برایش اتفاق افتاده است.
ماجرا چه بود؟
پدر نازنین در توضیح حادثه تلخی که برای دخترش پیش آمده به همشهری میگوید: ما در شهرستان شاهرود زندگی میکنیم. 27تیرماه بود که به همراه چند نفر از فامیلهایمان به پارک نزدیک محل زندگیمان رفتیم. نازنین بههمراه بچهها در پارک مشغول بازی بود. در یک لحظه یکی از اقوام، اسم نازنین را فریاد زد.
همه برگشتیم. دخترم مثل یک چوب خشک روی زمین افتاده بود و برای چند ثانیه برق پارک قطع و وصل شد. همانجا بود که فهمید دخترم هنگام بازی دستش به سیمهای بدون روکش برق که از تیر چراغبرق بیرون زده بود خورده و دچار برقگرفتگی شده است. با دیدن این صحنه سراسیمه به طرف دخترم رفتم و او را به بیمارستان بردم. پزشکان به او شوک دادند.
20دقیقه طول کشید تا دخترم احیا شد اما به خاطر پرتشدن هنگام برقگرفتگی و شوکهای پیدرپی، 2تا از دندههایش شکسته بود. دخترم گرچه احیا شد اما به خاطر اینکه اکسیژن دیر به مغزش رسید، بهکما رفت. 4روز در بیمارستانی در شاهرود بستری بود و پس از آن او را به بیمارستان طبی کودکان در تهران انتقال دادیم و در بخش پیایسی تحت مراقبتهای ویژه قرار گرفت.
وی ادامه میدهد: دخترم 25روز در کما بود و با تلاش پزشکان و لطف خدا، سرانجام به هوش آمد اما ریهها و کبدش عفونت کرده و بافتهای بدنش دچار گرفتگی شدیدی شده بود. آمپولی که پزشکان برای نجات دخترم به او میزدند آنقدر قوی بود که عوارض آن باعث شده بود همه بدنش متورم شود. بااینکه دخترم به هوش آمده بود اما پزشکان از زندهماندن او قطع امید کرده بودند. دخترم فقط ناله میکرد و در این مدت تنها کاری که از دست ما برمیآمد، دعا بود، تا اینکه خداوند دعاهای ما را جواب داد و معجزهای رخ داد.
پدر نازنین میگوید: عفونتهای بدن دخترم از بین رفت و همه بدنش که سیاه شده و ورم کرده بود به حالت عادی بازگشت. پزشکان میخواستند او را به بخش منتقل کنند اما ممکن بود دوباره از بیماران دیگر عفونت به بدنش منتقل شود بهخاطر همین خواستند که نازنین را به خانه ببریم اما گفتند که از تهران خارج نشویم. وقتی خبر به گوش اعضای شورای شهر شاهرود رسید، آنها خانهای در تهران برایمان تهیه کردند و 19شهریورماه دخترم را از بیمارستان مرخص کردیم.
او شبهای اول اصلا نمیخوابید و مرتب گریه میکرد. پزشکان میگویند یک سال طول میکشد تا به حالت عادی برگردد. هر روز او را برای گفتاردرمانی و فیزیوتراپی به بیمارستان میبرم و خوشبختانه شنواییاش بهتر شده اما کنترلی بر حس بیناییاش ندارد. نمیتواند راه برود و فقط دست و پاهایش را تکان میدهد. ما را هم اصلا نمیشناسد و تنها واکنشی که نشان میدهد خنده و گریه است.
شکایت از مقصران
با اینکه امیدواری به بهبودی نازنین هر روز بیشتر میشود اما پدرش اصرار دارد که هر چه زودتر مقصران این حادثه شناسایی شوند. او ادامه میدهد: همان روزهای اول که در شاهرود بودیم به کلانتری و دادسرا رفتیم و از مقصران حادثه شکایت کردیم. وقتی هم به تهران آمدیم برای پیگیری پرونده وکیل گرفتم.
امیدوارم رسیدگی به پرونده ما باعث شود که دیگر برای هیچ کودک بیگناهی چنین حادثهای رخ ندهد. براساس این گزارش، این روزها با اینکه همه دستگاههای بیمارستانی از بدن نازنین جدا شده اما او هنوز نمیتواند حرف بزند و پدر و مادرش منتظرند تا زمانی برسد که دخترشان بتواند یک بار دیگر آنها را صدا بزند.